اساساً شغل در جهت ارضاي نيازهاي متنوع بشر و کوشش براي بقا محسوب مي‌گردد. کار از آغازين روز خلقت هميشه همراه و حتي ممزوج با انسان‌ها بوده است. انسان موجودي است که براي بقاي خود نياز به حرکت دارد و يا به عبارتي انسان موجودي نيازمند است و بقاي او بستگي به حرکت در جهت رفع نيازها دارد و همين امر پاسخي اساسي در جهت اين سؤال مهم است که چرا انسان کار مي‌کند؟ در اصل، شغل چيست؟ بشر براي انجام هر عملي نياز به يک محرک يا انگيزه دارد، در اينجا مهمترين انگيزه نياز به زيستن است، چون انسان ميل به بودن دارد، براي بدست آوردن يا رسيدن به اين مقصود بايد حرکت کند و اسباب و لوازم لازم براي اين بودن را فراهم نمايد. ضمن اينکه داشتن شغل وسيله‌اي براي بودن و زيستن است ليکن دامنه و مفهوم آن فراتر از وسيله‌اي براي رفع نيازهاي مادي است بلکه شغل براي انسان‌ها وسيله‌اي براي ارضاي نيازهاي معنوي است و اين هدف در بسياري از انسان‌ها به قدري قوي و مهم است که نقش اوليه‌ي شغل فراموش مي‌شود. خلاف باور عمومي مبني بر اينکه انسان‌ها فقط براي کسب درآمد شغلي را برمي‌گزينند، اين موضوع اثبات شده که شغل نيازهاي معنوي را ارضاء مي‌کند و نقش مهمي در تکوين شخصيت افراد دارد. شغل تنها به عنوان مقدمه‌اي براي زندگي کردن، تحصيل و کسب مقام اجتماعي نيست بلکه کارکردي عبارت از تجلي تحقق اراده و خواست و ارزش‌هاي ويژه‌ي انسان است. ذهنيت انسان با کار و برگزيدن يک شغل مبدل به يک واقعيت عيني شده و در همان حال کار مانند کيميايي سس وجود انسانرا به زر تبديل مي‌کند و روح انسان را به تکامل مي‌برد. نظر به اهميت اين مسأله در جامعه‌ي ما من اين موضوع را استفاده کرده‌ام و سعي مي‌کنم با استفاده از روش‌هاي علمي مسائلي را مطرح نمايم و قصد دارم عواملي که در ارتباط مستقيم با رضايت شغلي هستند و باعث افزايش رضايت شغلي کارکنان و در نتيجه بالا بردن کارايي در سازمان مي‌شوند را مورد بررسي قرار دهم چرا که عدم رضايت شغلي باعث کاهش روحيه‌ي کارکنان مي‌شود که روحيه‌ي پايين در کار بسيار نامطلوب است و مديران ما وظيفه دارند که علائم روحيه‌ي پايين و عدم رضايت شغلي را به طور مستمر زير نظر بگيرند و در اولين فرصت اقدامات لازم را انجام دهند.
جبران خدمات
 
رشد و ارتقاء
 
سازمان وساختار محل کار
 
سازمان وساختار محل کار
 

امکان نمایش وجود ندارد.